الان هم که ساعت 3 و اندیست
جمعه, ۲۵ خرداد ۱۳۹۷، ۰۳:۳۴ ق.ظ
دیشب بعد از یک ماه، ساعت 1 نصف شب خوابم گرفت. اما کِرم همیشگیِ "بذار این چِک آخر را هم بکنم و بمیرم"، باعث شد کروم را باز کنم. و بین مقالات پیشنهادی مرورگر، به مورد به دردبخور ترفندهای سرچ بهتر در گوگل برخورم، که در آخرهای مطلب، روش سرچ معکوس عکس (reverse image searching) را توضیح داده بود. اتفاقا در یک مورد به این کار احتیاج پیدا کرده بودم و از چند نفر هم خیلی گذرا و سرپایی پرسیده بودم، که در هر مورد، شیخَنا پنجهاش را باز کرده بود و گفته بود: یک وجب! یعنی گفته بود باید آپلودش کنی. انگار من فکر میکردم باید عکس مورد نظر را برای گوگل بکشم، یا ادایش را با وبکم برایش دربیاورم |:
الان که به جوابش رسیدهام میبینم چقدر خنگ و کور و خشکشده بودهام که چیزی را که همیشه جلوی چشمم بوده، یک بار باز نکردم ببینم در راحتترین جای گوگل نشسته که چه بگوید؟
این شد که رفتم عکس مورد نظرم* را پیدا کنم، که در مسیر به چند عکس وسوسهانگیز دیگر جهت پارهای توضیحات برخوردم، و در نهایت پایم به Reddit باز شد و لختی (یعنی یک ساعت) هم آنجا درنگ کردم.
خلاصه ساعت 2 و 15 دقیقه بالاخره از فضایمجازی به رختخواب نزول اجلال فرمودم. درحالی که خوشحال بودم که دارم به روال زندگی یک انسانِ اصلاح نژاد نشده با جغد، برمیگردم. حدود یک ساعت بعد، برای سحر بیدار شدم، و قبل از اینکه دوباره بخوابم، چند صفحه از کتابی -که شاید بعدا اینجا معرفی کنم- را خواندم. و ژست خوابیدن گرفتم. به پهلوی راست و چپ و شکم شدم، و در آن لحظات ملکوتی کشف کردم... که حس خواب ندارمO_O ابتدا نگاهی به لبتاپ کردم، که با یک حالت خونسرد و نگاه چپ، پایش را روی پایش انداخته و انگشتانش را در هم قفل کرد، که من اینجا نشستم و خواهم نشست. درنتیجه به سمت کتابخانه رفتم که همهشان از هیجان اشک درچشمانشان جمع شده بود که؛ آقا من. آقا من. منو بردار! من هم"آقا خودتی و هیکلت" گویان، بابالنگدراز را کشیدم بیرون، که بهواقع جذابترین و شیرینترین رمانیست که در تمام عمرم خواندهام. طوریکه ناتوردشت –باهمهی کاریزماش_ و غیره و ذالک در رتبههای بعد قرار میگیرند. نمیدانم دفعهی چندمی شد که یک روزه سر و تهش کردم. صفحههای آخر را با چشمان بسته شده از خواب، میخواندم. البته بجز دو-سه صفحهی اول نیاز به خواندن ندارد، و راحتالحلقوم که چه عرض کنم، گیلاس و نارنگی است. درنتیجه... حدود ساعت 10، که همه به جهت سروصداهایی که برنامهریزی کردهاند، از خواب برمیخیزند، بنده تازه به کما رفتم.
این بود موفقیت نافرجام من برای بازگشت به طبیعت انسانی.
* عکس مورد نظر، میانسالگی هریت بیچراستو خودمون بود که من تصور میکردم یک پیرزن اهل علومغریبه است، که درسالهای جنگ جهانی اول از سل فوت کرده|:
+عیدتون مبارک(:
- ۹۷/۰۳/۲۵
نماز و روزهاتون هم قبول
شکست مقدمه پیروزیه یه بار دیگه هم امتحان کنید:-D