چطور نفهمیدم؟ چطوئر؟
هر چیز که از اول در وجود تو بوده، هیچکجای تلاش تو را شکل نمیدهد. اگر صبوری، اگر محیط، قدرت زجر دادن تو را ندارد، اگر مثبتنگری، اگر میتوانی در آنِ واحد به خودکشی و خوشبختی فکر کنی، اگر نمیترسی... .
حتی وقتی از کاری لذت میبری و همینطور تا عمقش شنا میکنی، این تلاش کردن نیس. تو فقط لذت بردی. و بیشتر لذت بردی، و بیشتر غرق شدی. چه بسا بیلی چیزی آن طرفها باشد، کفَش را هم میکَنی که بیشتر جلو بروی. بیل هم نبود با دستهایت میکنی. و تا وقتی لذت میبری، تلاش نکردی!
واقعا حس میکنم هیچوقت برای هیچ چیز در زندگی تلاش نکردهام. حتی برای ورزش،کوه، سفر، دانشگاه، کتاب، یادگرفتن.
انگار همه چیز همینطور خودش آمده سراغم. یا پیام داده: بیا پایین، جلو درم!
شاید واقعا زمانش رسیده که بفهمم چه کارهای بدیهی که در جهان... بیخیال! در همین دور و بر خودم ریخته، و من هیچوقت نفهمیدم، که هیچوقت انجامشان ندادهام.
شاید هم همهی اینها حرف مفت است. و اصلا در وجودم بوده که از مسیر و مقصد و همه چیز لذت ببرم و نیازی به این لوسهای اینستاگرام نداشتهام که برایم پستهای انگیزشی و بدیهیات بعضا جفنگ بگذارند و من هم تصدق سر و دمشان بروم که چقدر دارم ازشان چیز یاد میگیرم و نگاهم به زندگی عوض میشود و چه آدم عمیقی هستید شما و اینها!
واقعا این همه آدم معمولی و معمولیتر در یک جا، چطور نمیتوانند همدیگر را تشخیص دهند؟!
- ۹۷/۰۸/۲۵