شکلات 99%

- نظرات بسته بود تا به وبلاگ‌هایی که سرمی‌زنم بگویم: اینجا هیچ تکلیفی برای رفع کردن ندارند.
(هنوز هم گزاره برقرار است.)


+درضمن... وب زیبایی خودت داری و هف جدّ و آبائت. فمیدی؟ 😒

۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۸ ثبت شده است

۲۱
ارديبهشت

دو نفر بیان تو اتاقتون کردی حرف بزنن، فکر کنن نمی‌فهمی. نگاه‌های سرخوشانه‌ی تو رو هم به شِر شیت* بودن تعبیر کنن...

بعد وسط حرفشون نظر بدی:

منظورش از دالاهو همون کِرِنده که یه آبشار خوشگل وسطشه. چجور کردی هستی تو؟ 😒


* یعنی: گیج، خل...

درجه‌ی زشت بودنش ولی دیگه نمی‌دونم چقدره |:

  • morealess ..
۲۰
ارديبهشت

نه مرا با تو بودن آسان است

نه توان گفتنت "وداع، وداع"

عشق

ای ترکش کنار نخاع!



+بهادر باقری

  • morealess ..
۱۸
ارديبهشت

یا هر بار از کنار نرده‌های سبز دانشگاه اصفهان رد بشویم، باید تاکید کند: نگاه کن... کهنه فتنه از این جا شروع شده؛ از دانشکده‌ی علوم انسانی متشکر باش بابت تولدت!

بعد من فکر کنم: مثلا چه می‌شد اگر ۲۹ سال پیش از این‌ها خراب شده بود؟

و‌ امروز در عدم خودم  نوشِ نبودن می‌کردم

و نمی‌رفتم پای تخته‌ی یکی از کلاس‌های خالی‌اش منطق را به تمسخر بگیرم که: هیچ الفی ب نیست، پس هر ب‌ غلط می‌کند الف باشد و

فلان.

و درضمن، یک جسم می‌تواند همزمان در هفتصد مکان مختلف باشد.


که به این آخری، سخت معتقدم!

  • morealess ..
۱۴
ارديبهشت

یک چیزی از یک جایی انگار دارد چنگ می‌زند تا خودش را به یک بالایی برساند. آن چیز از جنس فکرهای فصلی و موهومات قلبی است. آن جا؛ حنجره و گلوی یک ذهن مفلوک است که پر از خراش چنگ‌ها شده است. و آن بالا... آن بالا... .

چارلی یک بار یک محشری درمورد لکنت نوشته بود؛ کشتی درون بطری! آواهایی که  خود را می‌رسانند اما پشت دندان‌ها گیر می‌کنند.

حقیقتا نفسم گرفت!

غیرممکن احمقانه‌ی ناشی از ترس. ترس زاییده‌ی زندگی بین آدم‌ها، و استعداد شگرف این گونه‌ی انگار خلق‌الساعه‌ی هرگز تکامل نایافته در مسخ شدن!

  • morealess ..
۱۱
ارديبهشت

از استفاده‌ی ابزاری و خیانتم به ماجی  با  برداشتن پروژه‌ی مشترکم با شخص ثالث گفته بودم. الان بیشتر می‌گویم. استفاده‌ی ابزاریش از آنجا می‌آید که این بشر خرخون نیست، به قول خودش خر فهم است و انقدررر عضو بنیاد علمی نخبگان است که مثل رابین‌ویلیامز در پچ‌آدامز رفتار می‌کند، اما اسم خدابیامرز را هرگز نشنیده. تازه تاکید ویژه دارد این چیزها بین خودمان باشد، من هم اینجا نوشتم که بین همه‌‌‌ی‌مان باشد و بیش از این تیریپ تواضع برندارد. نتیجتا اینکه پیامی با مضمون ”کی حوصله ترجمه داره، با هم پروژه برداریم؟“ را در گروه گذاشت. چون انتقالی است و خل‌وضع و دیوانه به نظر می‌رسد، کسی جوابش را نداده بود. اما قدر زر زرگر شناسد و قدر دیوانگان را من. خل‌وضع همه‌ی‌شان منهای ۲ هستند، که نمی‌دانند از آدم‌های با اعتماد به نفس و بیخیال و برنامه‌نویس باهوش که کرم سمینار ارائه دادن دارند و دارای وسواس فکری که کار کسی جز خودشان را قبول ندارند، چطور باید سود گرفت. 

تازه اگر مچ‌میکر خوبی بودم ماجی را روی سرش خراب می‌کردم. حیف که نیستم و این هم در فاز فرقت یاری می‌سوزد، و من اهل برداشتن پای آدم‌ها از روی سیم نیستم. پس بیخیال. 

  • morealess ..
۰۸
ارديبهشت

اگر از پررو‌ بودن ما بپرسید، دلیلش بزرگ شدن با عمو و دایی اردیبهشتی‌ طلبکاری مثل خودم است که همچین پیامک‌هایی می‌فرستند:

”مسواک وکمی سیب زمینی و پیاز آماده کن برای رمضان و مثل بچه آدم نزد ما بیا‌. کتاب بدایه را هم بخر که بهت فلسفه یاد بدهم.“

-متاسفم! دیگر این واقعیت غم‌انگیز را بپذیرید؛ امسال از مریدان خود دور خواهم بود. 


+گاهی آدم‌ها هرچقدر خشن‌تر، احساساتی‌تر

  • morealess ..
۰۶
ارديبهشت

خب این یکی را تقریبا مطمئنم؛ من اصولا از آدم‌ها استفاده‌ی ابزاری می‌کنم.

اولین بار ماجی(به کپیتال اِم) به این مهم پی برد و با خوش‌حالی توی نیم‌رخم پاشیدش. اما بیشعور نیستم. پس نمی‌گویم خودشان می‌خواهند که ابزار باشند. آن‌ها فقط می‌خواهند آدم باشند.

مثلا روی تاپ دراز می‌کشم و به همان کپیتال ام می‌گویم بیاید یک هولی بدهد. او هم نمی‌آید و قاطعانه می‌گوید: ن‌ه (مثل امیرخانی، سندروم جدا نوشتن کلمات را دارد و درنتیجه این‌گونه مورد تمسخر قرار می‌گیرد) . شاید چون مثلا با کپیتال ام دیگری، پروژه‌ی مشترک برداشته‌ام -که خودش استفاده‌ی ابزاری دیگریست- و خودم هم به خیانتم اعتراف کرده‌ام. یا چون‌ مثلا با آن دوتای دیگر قهر است، با من هم باید قهر باشد، حتی وقتی کاری نکرده‌ام.

من معتقدم چون قرص‌هایش را نخورده است. خودش معتقد است سالم است.  هرچند بعید می‌دانم، اما چون موارد استفاده‌اش زیاد است، حرفش را می‌پذیرم.

مثلا اگر می‌خواستم رنج نصف شب سوار اتوبوس شدن و نمایشگاه کتاب آمدن را بر خودم هموار کنم، با اینکه می‌دانست از همینجا قصد رها کردنش را دارم و نقشه‌های شیطانی در سرم می‌چرخد، اما جور تنهایی و تاریکی‌ام را می‌کشید. یا مثلا وقتی بخواهم کسی برایم شعر بخواند. یا بخواهم با کسی پنجاه ساعت مزخرف سورئالی ببافم و از fakeمصّب بودن دنیا شکایت کنم، یا دلم ژله‌ی انارِ فول‌مخلفات بخواهد، یا برای درخت‌های چارباغ تنگ شود، یا هوس جاهلی بزند به سرم، یا حوصله‌ی جزوه‌ نوشتن سر کلاس فیزیک لایه نازک را نداشته باشم. (گو اینکه این افتخار را قبلا سر همه‌ی کلاس‌ها نصیب ابزار دیگری کرده بودم و خیلی هم مایه‌ی خوشبختی‌اش بود.)

بله... هرکس را بیشتر دوست‌داشته باشم، بیشتر مورد استفاده قرار می‌دهم، بیشتر اذیت می‌کنم، بیشتر می‌چلانم. سادیسم هم... شاید.

خلاصه اگر آزاری از جانبم به کسی نمی‌رسد، بداند دوستش ندارم.


+می‌فرماد: بهتر 😒

  • morealess ..