شکلات 99%

- نظرات بسته بود تا به وبلاگ‌هایی که سرمی‌زنم بگویم: اینجا هیچ تکلیفی برای رفع کردن ندارند.
(هنوز هم گزاره برقرار است.)


+درضمن... وب زیبایی خودت داری و هف جدّ و آبائت. فمیدی؟ 😒

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

۲۹
خرداد

 

وقت‌هایی  بوده  که دلم خواسته پسر باشم!

وقت هایی که دلم خواسته بی‌مهابا بزنم به  تیزترین لبه‌ی حادثه. نصف‌شب‌هایی که دلم خواسته یهو بزنم به کوچه‌های پایین شهر! وقت‌هایی که دلم یک جفت پوتین خواسته و شانه‌ای برای بند یک اسلحه!

شب‌هایی که به یاد لحظه‌ای، ظلمی و اشکی ساعت‌ها اشک ریخته‌ام از کودکی. و آرزو کردم کاش بزرگتر بودم، و مشتم به صورت دنیا می‌رسید! و صحنه‌هایی از تمام جهان همیشه جلوی چشمم هست... و دائما با خودم فکر می‌کنم، پس شعور و شجاعت آدم‌ها کجا بوده؟ کجاست در هنگام وقوع جنایت؟ پس این انسان‌ها کجا هستند؟

که زمین را رها کرده‌اند تا هرروز در مرداب کثیف‌تری فرو رود.

 

حتی آن زمان که اعتقاد هیچ‌چیز و هیچ‌کس در سرم نبود، قلبم عمیقا می‌تپید برای تناقض ناب عطوفت دستانی امن، و قطعیت برق یک شمشیر...که تمام ایده‌آل ذهنم از انسانیت جهان را در سه حرف خلاصه میکرد!

و خود، تنهای تنها از جهالت مردم، استخوان در گلو، سر در چاه... و تیغ‌ترین بغض تاریخ!

تاریخی که هرروز و همچنان تکرار می‌شود... و فرق عدالت را هرکجا که باشد می‌شکافد!

   

  • morealess ..
۱۶
خرداد

        اتفاق، افتادنِ آدم‌ها از چشم است!

و فاجعه وقتیست که رهایت نکنند،

 بچسبند به پلکت و از مژه‌هایت آویزان شوند!  اینجاست که آن آدم، معمولیترین قدم‌های ۱۰ فرسخ آنطرفترش را انگار روی نای و نایچه و مری شما برمی‌دارد. 

و ذهنت، مسموم تصور تکرار آن چند قدم. و تمام لحظه‌هایت در حس انزجار به آن چندونیم لحظه بیات می‌شود.

 نفرت نتیجه‌ی مستقیم و بلافصل اعتماد است به کسانی که حریم قلب شمارا بی اعتبار کرده اند با تحمیل کردن خودشان!

 برآیند برآورده نشدن انتظارات بزرگ از آدم‌های کوچک است. عدم تعادل بین حکیمی که نشان می‌دهند و حقیری که هستند. حقارت کثیف،حقارت مریض، حقارت مسری، که حداقل، تنفرش دامن شما را می‌گیرد.

دائما میپراکنمش درجهت مذکور، و عقلا و احساساً، سیگنال مشابه دریافت میکنم. 

یا بالعکس!!


ثمره‌ی نه چندان شیرین چهار سال معاشرت دانشگاهی را رایگان دراختیار بشریت می‌گذارم:


”به هیچکس            اعتماد                 نکن“


که حریم قلب، تنها محضر خداست!

و خوشبختی بزرگیست بی‌تفاوتی...

که هرجا برود، هرکجا بپیچد و از هرکجا دور بزند... به خودش می‌رسد!


نوشتن، آدم را عجیب خالی می‌کند... از اندوه و افسردگی،از عصبانیت، از شکستگی، حتی از عشق. از همه چیز... جز نفرت!

چه چیز نفرت را خالی می‌کند؟؟


 صدای راسل است که در سرسرا می‌پیچد:

“ ...love is wise... hatred is foolish ish ish”

[اکو هستن|: ]



+عنوان؛ نیچه


  • morealess ..